![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
خاتـم پُـر بها دهـد از کـرمش گدای را فـقـط بـرای او بـخـوان آیـۀ انّـمـای را طناب بستهای اگر به دستهای باز او به روی خلق بستهای دریچۀ سخای را صوت سلونیاش چنان شوق سوال میدهد جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را عرش به لرزه میدهد هیبت حیدری او در آن زمان که شانهاش لمس کند عبای را مسیحِ دستهای او زنده کـند مسیح را کـلـیم اژدها کـند با مـددش عـصای را روحالامین مقابلش سجدۀ شکر میکند دیـده یقـین درون او قـبلۀ حق نمای را خدا نخواندمش ولی دیده جنون عاشقان در نجـف عـلـی فـقـط تجـلّی خـدای را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
ای اخـمِ تـو جـهـنم، لبـخـندِ تو بـهـشتم عـشقِ تورا خـداوند آمیخت با سرشـتم حتیٰ اگر عـلی را از بُعـدِ دین نـبـیـنی آه ای دمَت مسیحا من خُـشکی کـویرم صـدبـار زنـدهام کن تا پـای تو بـمـیرم پیش از ازل تویی تو، بعد از ابَد تویی تو اسلامِ بیتو یعنی: شهری که رویِ آب است با فکرِ ابن ملجم، قتلِ علی ثواب است نه عاشقِ علی نیست بیشک مرید غیر است یک عده از همه دین فکر زیان و سودند آنان که راه دین را با زور میگوشودند لبخـنـدِ تو تمامِ فـرهـنگِ پـهـلوانیست پـاشـید دشـمـنِ تو آب دهـان به رویَت اما تو خم نکردی ابرو از این خصومت بیآبـرو نکردی عَـمـروبن عَـبـدود را جانم عـلی سکـوتم جـانم عـلی کـلامـم جانم عـلی شـروعـم جانم عـلی تمـامم بگـذار امـشـبی را بیپـرده مَست باشم ای عطرهای دنیا یک تارِ گـیسووانت شیرانِ هر قـلـمرو در چنگ آهووانت گـفـتـنـد اهل فـتـنـه؛ او فـتـنهسـاز بوده تنها رفیقت عمری، بعد از خدا خدا بود در خانۀ یتـیـمان نفـرین به تو دعا بود از علم و دانش تو، از فهـم تو نگفـتـیم در هیچ دوره عشّاق دور از خطر نبودند دلـدادهگـان حـیـدر افـراط گـر نـبـودند حالا جهـان اسـلام باید که خـون ببارد گـفـتم عـلی و بـاید مثـل تو مَـرد باشـم در هر سکـوت سـردم گرم نـبرد باشم یکروز دلـبـری از نـسل شـما میآیـد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
یا حسن ای که تو را منصب لطف و کرم است قطره در کوی نکوی تو برابر به یم است تا که هـستم همه دم سائل کوی تو، مرا ز غم برزخ و از ماتم دوزخ چه غم است تو کـریمی و هـمه عـالم هـستی همه دم ز سر خوان تو محتاج عطا و کرم است هـمه از غـربت تو گـفـته و گـویند ولی هرچه از غربت تو گفته و گویند کم است بیحرم خواندن تو در همه احوال خطاست زان که عالم همه جا بهر تو مولا حرم است گر که عباس علی گشته علـمدار حسین در سپاه تو حسین است که صاحب علم است کعبه یک سنگ نشان است، تویی مقصد آن کعبه از یمن وجود تو چنین محترم است بیتو و نام تو باطل همه دم هر نفس است با وجود تو دوصد نور دم و بازدم است تو عـلـمدار عـلی هـستی و آقـای حسین تو کـریـمی و امـیری و دلارای حـسین
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
انـگـار بـنـا نـیـسـت گـرفـتـار نـباشـیـم باشـیـم ولی ایـنـهـمـه بـیـمـار نـبـاشـیـم آنـقـدر خـدا داد بـه مـا از درِ این بـیت تا جـز به هـمین خانه بـدهکـار نباشـیم آنکه دلِ شب شمع برافروخت در این بزم پـروانـۀمـان کـرد که سـربـار نـباشـیـم ما پـشتِ درِ خـانـۀ یک مـردِ کـریـمـیم ای شُـکـر گـدائـیم که بیـکـار نـبـاشـیـم بـیمـا بـه غـذا لـب نـزنـد آب نـنـوشـد وقـتی سـرِ آن سـفـرۀ افـطـار نـبـاشـیـم او آمـده تـا سـر بـکـشـم جـامِ عـلـی را او آمـده تـا جـــار زنــم نــامِ عــلـی را حــیـرت زدهام از دمِ جـانــانـۀ حــیـدر هِـی در زدهام بـر درِ مـیـخـانۀ حـیـدر در بحث مقامات، مقامش چه رفیع است خـاکـسـتـر جـامـانـدۀ پــروانـۀ حــیـدر تقصیرِ شرابی است که خوردیم از اول روزی که خدا ریخت به پیـمانۀ حـیدر وقـتـی که حـسن آمده در خـانـۀ زهـرا انـگـار عــلـی آمــده در خـانـۀ حــیـدر زهـرا به دلِ کعـبه نرفـت اینکه بدانـند هـرگز نرسد کـعـبه به کـاشـانۀ حـیـدر سوگند به زهرا پسرِ صف شکن اوست از تـیـغ دودَم تیـغـۀ اول حـسن اوسـت برخیز که مهتاب هم از خواب پریده است برخیر که خورشید در این خانه دمیده است یکبار نبی گفت و دگر بار عـلی گفـت یک صبح اذان از دو مؤذن که شنیده است کعبه به دلش ماند چه میشد که دوباره میدید که در پایِ حسن سینه دریده است تـو آمـدهای تـا که بـبـیـنـیم پـس از این هر کوچۀ این شهر به بن بست رسیده است "ما را چه تماشاست که خورشیدِ جهانتاب گردن به تماشای تو هر صبح کشیده است" ما از تو نوشـتـیم بخـوانند عـلی کیست تـو آمـدهای تا که بـدانـند عـلی کـیـست بـگـذار که دلـهـا پِـیِ احـوالِ تو اُفـتـنـد بگـذار که سـرها هـمه پامـال تو اُفـتـند بردار نـقـاب از رُخَـت ای سـبز قـبایـم تا کعـبه پرسـتان هـمه دنـبالِ تو اُفـتـند هربار که در زلـفِ تو پـیچـید نـسیـمی یک شهـر به دنبـالِ پـرِ شـالِ تو اُفـتـند حق میدهی ای عینِ علی اینهمه موسی از جـذبـۀ یک جـلـوۀ تـمثـال تو اُفـتـنـد جبریل کجا جمع رسولان همه جمع است تا اینکه فـقـط زیرِ پـر و بالِ تو اُفـتـنـد سوگـند که با خود حَـسنـینی و حسیـنی تو قـبـلـۀ بـیـنالـحـرمـیـنی و حـسـیـنی گـفـتم که بخـوانـیم احـدایثِ شـما هست این بند نوشـتم سخـنت پیـشـۀ ما هست گـفـتـیـد که دروازۀ ایـمان پـدرِ تـوست یعنی که علی هست اگر قبلهنما هست۱ گفـتید که جهـل است نداری و فـقـیری گفتید که با عقل ادب هست غنا هست۲ اخلاق خوشَت گفت که بهتر زِ همین خُلق عِیشی نبود خُلق تو از خُلق خدا هست۲ از کِبر و حَسد حرص و ولع نهی نمودی گفتی که هلاک است اگر این سه خطا هست۳ روحالقدس امشب به لبم قالَ حسن گفت از صبرِ حسن صلح حسن حال حسن گفت سوگند محال است که غـم داشته باشی تا سـر بـه درِ اهـل کَـرم داشـته بـاشی از حـسـرتِ ما بود که گـفـتـیم یکـی نه بایـد که شـمـا چـند حـرم داشـته بـاشی در کشورم اولادِ شما غـرقِ ضریحـنـد باید که به گِردِ خود عجـم داشته باشی خـط میخـورد امشب هـمۀ بارِ گـناهـم وقتی که به دستت تو قـلم داشـته باشی من از دل خود نامِ تو گفتم جگرم سوخت بایـد که حـرم در جـگـرم داشـته باشی از غـربتِ تـو پُـر شـدهام تـا بـگـذاریـم چون چار امامـید چهـل گـوشه بـسازیم مـن کـه بـلـدم کــارگـری مـیکـنـم آقـا تا صـحـن شـمـا بـاربـری مـیکـنـم آقـا وقتی که حرم ساخته شد کار زیاد است با پـلـکِ خـودم رفـتـگـری میکـنـم آقا خـادم شـوم و با پَـرِ جـبـریـل به دسـتم زوّارِ تـو از غـصـه بَـری مـیکـنم آقـا پائـینِ ضـریحت بنـشـیـنـیم و بـسـوزیم یـاد از پــدرِ بـیپــســری مـیکـنـم آقـا در کـربـلا نَه شـبِ جـمعـه به کـنـارت بـا یـادِ عـلی نـوحـه گـری میکـنـم آقـا بـایـد که جگـر جـمع کـنم یا پـسـرم را باید که پـسـر جـمع کـنـم یا جـگـرم را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
تا شود راضی ز اعـمالم خدا گفتم حسن مادرش بر سیـنه زد! آرام تا گفـتم حسن خود گرسنه ماند و سگ را با غذایش سیر کرد هرکسی گفت از کرم گفت از سخا گفتم حسن یا کـریم و یـا رب وقـت کـمـیل من شـده من هم از سوز جگر وقت دعا گفتم حسن نا امید کوچهها کی ناامـیدم کرده است؟! زود حل شد مشکل من هرکجا گفتم حسن نام او را میبـری زهـرا تفـضّل میکـند تا بگـیرد فـاطـمه دست مرا گـفـتم حسن در شلـوغی حرم نـاله زدم ای بیحـرم! هرزمان رفتم به پابوس رضا گفتم حسن کـربلائیـها همه ذکر حسین گـفـتند و من با حسین بن عـلی در کـربلا گـفتم حسن فکر کردم در بقیعم گوشهای کز کردم و بیصدا مرثیه خواندم بیصدا گفتم حسن کوچههای تنگ یکروزه حسن را پیر کرد رد شدم با گریه از این کوچهها گفتم حسن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
امشب از محبوب میخوانند اهل آسمان تا سحـر مجـذوب میمانـند اهـل آسـمان یک خـبر از غـیب میدانـند اهل آسمان روی لب این ذکر میرانـند اهل آسـمان این خـبر از لطـف داور بر پیـمـبر آمده سبط احمد، شبل حیدر، نسل کـوثر آمده بال و پر گم کرده جبرائیل هوهو میکشد خویش را خوشحال میکائیل هر سو میکشد تا دمد در صور اسرافـیل ابـرو میکشد بر در فردوس عـزرائیل هی بو میکشد دل ربوده از ملائک این کمان ابروی سبز خوی سبز و بوی سبز و خال مشکی روی سبز مـژده ای عــشـاق آقـای کـریـمـان آمـده معـدن جـود و سخـا دریـای احسان آمده در جـهـان آفـریـنـش پـای سلـطـان آمـده پــادشــاه پــادشـــاه پــادشـــاهــان آمــده هم سلامش هم کلامش از خداوند جلیست سکّه و دربار و مُهر و تخت و تاجش از علیست نیست این کاشانه را خاموش، مشعل هیچگاه کس در این خانه نمیگردد معطل هیچگاه کار مضطر را نمیسازد محول هیچگاه پاسخ سائل نمیگـوید به مُجـمَل هیچگـاه بر در این خانه صد حاتم گدایی میکند نـوکـر کـوی حـسن آری خـدایی میکـند دور افـتاده، مقـرّب میشـود پیـش حسن لا ابـالی هم مهـذّب میشـود پیـش حـسن بیادب اینجا مـؤدّب میشود پیـش حسن مثل من، نوکر ملقّب میشود پیش حسن در جواب مرد اعرابی سلامش میدهد پیش چشم دوستان، شأن و مقامش میدهد در صف پیکار، او مانند حـیدر میشود خود به تنهایی چنان هفتاد لشگر میشود چون بسر سربند میبندد، پیمبر میشود در صف صفـین، خود الله اکـبر میشود سر نمیماند رها از تیغ رستاخـیزیاش یل یلان، یکدم دو نیمه میشوند از تیزیاش کیست آقایم حـسن، وجه خـدای عـالـمین کیست آقایم حسن، بهر نـبی نور دو عین کـیست آقـایم حـسن، والا شـفـیع نشأتـین کیست آقـایم حسن، او هست آقای حسین هر که میگردد حسینی از حسن دارد نشان داده این قلب حسینی را حسن آتشـفـشان رازدار کوچه هست و رازدار گـوشوار شاهـدِ آن روی سیـلی خـوردۀ ٱم الـوقار محـرمِ اسـرار مـادر در هـجـومِ نابکـار صاحبِ سِرّ علی و هم غلاف و ذوالفقار او نه تنها شد عصای مادرش با چشم تر پهلوی بشکسته راهم جمع کرده پشت در غصههای مادرش زهرای اطهر خوردهاست غصۀ تنهاییِ یک عمر حیدر خوردهاست در میان لشگر خود زخم خنجر خوردهاست تیر بر تابوت و نعش او مکرر خوردهاست با وجودی که غمی از عمر او مخفی نبود عاقبت «لایوم» در وصف حسین خود سرود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
خرم از بوی گلی دامن کوه و چمن است هر کجا مینگرم رشک بهشت عدن است بر لب بلبل و گل از لب زهرا سخن است نـیـمـه مـاه خـدای اَحَـد ذوالـمـنـن است خبر از هلهله و شادی هر انجمن است سخن از ماهِ رخ و جلوه حُسنِ حَسن است دل شب، طلعـت خـورشید هُـدا پیدا شد نـیــمـه مـاه خــدا مــاه خــدا پــیــدا شـد آمد آن ماه که خورشید کمین بندۀ اوست نور حق جلوه گر از حُسن فروزندۀ اوست فیض صد باغ بهار از گل یک خندۀ اوست عـقـل کل واله مِـهـر رخ تـابـندۀ اوست صبر و صلح و کرم و لطف و عطا زندۀ اوست دوست مات کرم و دشمن، شرمنده اوست این گل سرسـبد باغ پیـمـبر حسن است پای تا فرق حسن بلکه حَسن در حَسن است روزهداران به رهش جان و دل ایثار کنید امشب از جـام تـوّلای وی افـطار کـنید چـشم، گـردیـده تـماشـای رخ یـار کـنید سـجـده بـر آیـنـۀ طـلـعـت دلـدار کـنـیـد گـل رخـسار حـسن را همه دیـدار کنید ناز با آن گل و رو بر گل و گلزار کنید باغـبان خـنـده بـزن یـاسـمنـت را بنگر یا محـمـد گـل روی حـسـنـت را بنـگـر این همان است که لبهاش پیمبر بوسید نه پیـمـبـر که عـلی ساقی کـوثر بوسید نه عـلی فـاطـمه صدیـقـه اطـهـر بوسید روی او حضرت جـبریل مکرر بوسید دست او را لب سلـمان و ابـوذر بوسید قـاسـم و اکـبـر و عـبـاس دلاور بـوسید طوطی وحی خدا را سخن از این حسن است کُینه شیر خدا بوالحسن، از این حسن است این حسن کیست که چون خصم دهد دشنامش حـلم پـیـش آرد و با خـنـده کـند آرامش بــرهــانـد ز کـرامـت ز غــم و آلامـش بـدهـد بُـرد یـمـانـی و کـنـد اطـعــامـش با دلی شاد فـرسـتد سوی شـهـر شامش ای فدای وی و آن مرحمت و اکـرامش به خدائی که غفور است و حکیم است و رحیم این کریم است کریم است کریم است کیم به رسـول و به گـل یاسـمنـش باد سلام به عـلـی و به مـه انـجـمنـش بـاد سـلام به بتـول و به جـمال حسـنـش بـاد سلام به جمال حسن و جان و تنـش باد سلام به نسیـمی که وزد از وطنـش باد سلام به چـنـین لالۀ باغ و چـمنـش باد سـلام مهـر او از همه طاعات بود حاصل ما حــرم مـحــتـرم اوسـت بــقــیـع دل مـا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() رباعی های ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
پانزده شب سر سجاده تو را خواستهام در مناجات؛ خدا را ز خدا خواستهام لـیـلة الـقـدر مرا زودتر آمـاده کـنـید قدر را در شب میلاد شما خواستهام ********* سیدپوریا هاشمی ******** تـابـیـدن انــوار جــلـی دیـدن داشـت روئـیـدن حُـسـن ازلـی دیـدن داشـت آن لحظه که فاطمه به طفلـش خندید لبـخـند محـمـد و عـلـی دیـدن داشت ********* میثم مومنی نژاد ******** در روزه اگر مرد و زن افطار کنند با آب، رطـب یا لـبن افـطـار کـنـنـد امـشب عـلـی و فـاطـمه و پـیـغـمـبر با بـوسه ز روی حسن افـطار کـنـند ********* جواد هاشمی ******** ای مظهر صبر و حلم و ایمان و صفات در روز جـزا شـفـیع اندر عـرصات از صبح ازل تا به ابد بیکم وکاست بر تربت بیشمع وچراغت صلوات ********* سید مهدی حجازی ******** هـمـراه نـسـیـم کـز جــنــان مـیآیــد عـطـر عـلـوی به بـاغ جـان مـیآیـد بـــا آمــــدن کــــریـــم آل یــاســیــن بـانـگ صـلـوات از آسـمـان مـیآیـد ********* سید هاشم وفائی ********
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
تو کریمی و کرامت همه زیبندۀ توست و ردای کـرم و جـود بـرازنـدۀ تـوسـت نیـمـۀ مـاه خـدا مـاه رُخـت جـلـوه نمود ماه در نزد مه روی تو شـرمندۀ توست نـور تو مـظهـر انـوار الـهـی و جـهـان روشن از آن رُخ نورانی و تابندۀ توست بیت زهـرا و عـلـی گـشـته گـلستان ولا نوگلی خانه پُر از عطر فـزایندۀ توست نـغـمۀ یا حـسن از عـرش بـرین میآیـد حضرت روح الامین نغمه سرایندۀ توست سرمۀ چشم مـلک خاک کف پات حسن روشنی بخش فلک گوهر رخشندۀ توست خـندهات دل بـبرد، جـان بدهد شـاه کرم فاطمه محـو تمـاشای تو و خـندۀ توست تو خودت کوثری و ساقی کـوثر پدرت جام مسـتان ولایت، پُـر و آکـندۀ توست ز دمَت مُرده، نه، جان تازه کند صد چو مسیح تو که هستی که مسیحا ز دمَت زندۀ توست جدّت احمد، پدرت حیدر و مامت زهراست بیسبب نیست که سلطان و گدا بندۀ توست تو خـدای کـرم استی، به خدا دشمن تو ز کرامات تو پیداست که شرمندۀ توست فضل و جود وکرم و بخشش و احسان و عطا نَمی از بحر کـریمانه و بخـشندۀ توست و گـدائیِ سـر کـوی حـسـن مـا را بـس فـخـرِ مـا سـائـلی دولـت پـایـندۀ تـوست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
این کیست که آقای جوانان بهشت است؟ نامیست که بر کنگرۀ عرش نوشته است امشب شب رویش، شب میلاد بهار است امشب نظـر ساقی این میکـده عام است آئـیـنـه بیـارید که این جـلـوه مـدام است ای گـمشدگـان! جلـوۀ خـورشـید هدایت! بهـر تن این طفـل، مـلک پـیـرهن آورد چون فاطمه را خـندۀ او در سخن آورد تو حُـسن خـداونـدی و نام تو حَـسن شد نور از فلک و گل به زمین جوش گرفته تا عـرش، گـل نام تو در گـوش گـرفـته کای نور دل و دیدهام ای جان و تن من! مـردم! چو بـرآنـیـد مرا دوسـت بـدارید در راه وفــای حــسـنــم کـم مـگــذاریـد عهـد حـسـنم، نـقـش دل و جـان شما باد ای چشم بهشت از گل لبخـند تو روشن ای دیـدۀ خـورشـید به پـیـونـد تو روشن لبـخـند بـزن غـنچـۀ تو تـازهتـرین است مـولا که سـر سـفـرۀ بـانـوی فـدک بـود از ذکر حسین و حسنش نان و نمک بود شـادی پیـمـبـر، هـمـه جـان و دل مـولا این کیست که در عرش خدا، چشم و چراغ است آری حسن است این که نخستین گل باغ است تا بـاد جـهـان مـست میِ جـام حسن باد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
یـگـانـهای و نـداری شـبـیه و مانـندی کـه بـیبـدیـلتـریـن جـلـوۀ خـداونـدی معطلاند هزاران فرشته کاسه به دست عسل بیاوری از آن لبی که میخندی تـمام عـرش خـدا در طـواف گهـواره نگـاه خـیـرۀ زهـرا به طـفـلِ دلـبـندی به نیـمۀ رمـضان و میان صوت اذان رطب رسـیـده به دسـتان آرزومـنـدی نمیشـناخت رسول خـدا سر از پایش نمیرسـید به آن لحـظۀ خـوش آیـندی نـوشـتـهاند تو را از بـهـشـت آوردنـد نوشـتهاند ز عـطری که میپـراکـندی لبان فاطمه خـندان و چشم مولا اشک نوشـتهاند تو مـولود اشک و لبخـنـدی برای خیل غلامان چه خوب مولایی! برای حیدر و زهرا چه خوب فرزندی! گدا که فرق ندارد تو سفرهات پهن است درِ امـیـد بـه روی کـسـی نـمـیبـنـدی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
گلخـنـدهای که مهـر به مـاه خـدا کـند از پـای روز، حـلـقۀ شب را جـدا کند بر شـانۀ سپـیـدهترین صبح بیغـروب خـورشـیـد، آبـشـارِ طـلایی رهـا کـنـد میلاد مجـتبیست که اعـجـاز مقـدمش با بـاغ، آن کـنـد که نـسـیـم صـبـا کـند آمد که با فروغ شبافروز روی خویش هر سو دری به خانۀ خـورشید وا کند شب را به یمن مقدم او صبح کرده است هرکس چو ماه، در دل شبها دعا کند امشب که باغ خاطرهات را به یک نسیم غرق شکـوفه، لعـلِ لـب مجـتـبی کـند چون آسمان عاطفه، باران اشک باش! تا گـلـشنِ ضمـیـرِ تو را با صـفـا کـند چشم ستاره باش و به دامان شب ببار! تا دردِ سیـنـهسـوزِ غـمـت را دوا کـند بیگانه با تبـسّمی! این فـصل را بخـند! تـا بـاغ را بـه خـنـده لـبـت آشـنـا کـنـد گـلواژۀ نـگـاهِ تـو در روح زردِ بـاغ جـشن بهـارگـونه شـدن را به پـا کـنـد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
با ذكـر یـا كـریـم هـمـۀ یـاكـریـمهـا خوانـدند با تو یا علی و یا عـظیمها تا بـودهام هـمیـشه فـقـیـر تو بـودهام باشـد حـكـایت من و تـو از قـدیـمها بـایـد تــمـام مـردم دنـیـا گـدا شـونـد وقـتـی تـویـی كـریـمتـرینِ كـریـمهـا هم سرخـوشاند از کـلماتت فـقـیهها هم جرعهنوش بادهٔ فـضلت حكـیمها هـم زنـدهاند از دم گـرمت مسـیحها هـم در تـكـلـمانـد به لطـفـت كـلـیمها ای حاء و سین و نون شما ریشهٔ حسین ای مقـصـد خـدا ز الـف لام مـیـمها حـتی نـوادگان حـسن هم حسـینیاند كـربوبلاست مـرقد عـبدالعـظـیمها ما عـاشـقـان قـاسم و عـبـداللَه تـوأیم بر مـا نـگـاه كـن پـدر این یـتـیـمهـا من در بقیع حاجت خود را گرفتهام آن گـوشه کز نگـاه تو دارد شمیمها
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
مـنى كه هـیچ كـسى را نـدارم الا تـو دوبــاره آمــدهام درد دل کــنـم بـا تـو همینکه با تو کمی درد دل کنم خوب است فقط برای توخود را خجل کنم خوب است كنار سفـره خود خـلوتى به من دادى چه خوب فرصت هم صحبتى به من دادى چقدر حرف نگفته برای گـفتن هست تو هم همیشه حواست به گریه من هست پـناه بر تـو از این خـشکـسالی آوردم برای عـرض ادب دست خالی آوردم دلـم گرفـته، بـرایم نـشانهای بفـرست برای بغـض گـلـویم بهانهای بفـرست دوبـاره آمـدهام سـربـزیـر گـریـه کـنم نشـسـتهام بـگـذارید سـیـر گـریه کـنم دوبـاره مثل هـمیـشه مرا بغـل کردی همیشه مشکل من را فقط تو حل کردی اگرچه خستهای و گرچه دلخوری از من همیـشه مطـمـئـنم دل نمیبُرى از من مـرا بـبـخـش اگـر نـامـهام سـیـاه شده بـیا بـگـو به مـلائـک که اشـتـباه شده گـدا رسـیـده بـیا و کـرم فـروشی کـن برای بـنده خـود باز پـرده پـوشی کن مرا ببخش اگر سمت معـصیت رفـتم بـلـد نـبـودم اگـر راه را غـلـط رفـتـم هـنوز نیـسـتم از کـرده خودم راضی قـبول کـن اجـلـم را عـقـب بـیـنـدازی اگر كه تـوبه نـكـرده اجـل فـرا برسد خدا كـند كه به دادم امـام رضا برسد اگر بـناست بمـیرم چه حـسرتى دارم هـنوز من دو سه تا كـربلا طـلـبكارم مـنى كه لحـظـه افـطـارها نـوا كـردم دم غـروب هـمـش یـاد كـربـلا كـردم همیشه خواسـتهام زیر پرچـمش باشم غـروب اول مــاه مــحـرمـش بـاشــم غـروب اول ماه و غـروب روز دهم بـمـیـرم از غـم آن ضـربـه دوازدهـم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
در امتـحـان محـبّت مـنم که رد شدهام بیا بـبـین گل نرگـس چـقـدر بـد شدهام ببین که جای تهجّد، به جای ذکر سحر اسیر غـیبت و خودبینی و حسد شدهام اگر به آتش غفلت بسوزم حرفی نیست که من دچار گنه، بیحد و عدد شدهام دلـم نمیشکـند در مـیان روضه، ولی شـکـسـتـن دل پـاک تو را بـلـد شـدهام چقدر راحت و آسـوده معـصیت کردم که گویی منکـر آن قـادر صـمد شدهام ز چـشـمهـای سـیـاهـت نـداشـتـم پروا چنین به درک فیض تو بر خویش سد شدهام منی که دعوی عشق تو داشتم روزی به پیروی هـوا همچـو دیو و دد شدهام سزاست تا که مرا حد زنی به دست خودت بزن مرا که من آمـاده بهـرِ حـد شدهام اگر حساب کنم من فزون ز صدها بار به دستهـای کـریـم شـمـا مـدد شدهام خـدا کـنـد که بـبـیـنـی شـهـادت مـا را بیا ببین که به عـشق تو در لحد شدهام اگر چه باورت ای گل نمیشود شدهام در امتـحـان محـبّت مـنم که رد شدهام
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
ندیـده در وفـا مانند او؛ پـیغـمبری دیگر پیمبر هم ندیده مثل این زن همسری دیگر از آن آغاز، پای همرکابش «یا علی» گفتهست ندارد مصطفی مانند او همسنگری دیگر علی با ذوالفقارش زور بازوی پیمبر شد و این زن با وفا و مکنتش شد حیدری دیگر تمام زَرق و بَرقِ سکهاش؛ شد خرجِ خورشیدش نـدارد مـاه، بین آسـمانش اخـتـری دیگر به دور شـمع آئـین پیـمـبر نیست تا آخر به غیر از بالهای همسرش خاکستری دیگر به جز دامان پاک او؛ که رحلِ نورِ اَعْطَیْناست نشد از عرش، نازل؛ هیچ جایی کوثری دیگر به غیر از دفتر مدح طلاکوبش که قرآن است نخورده مُهرِ اُمُّالْمُؤمِنین بر دفتری دیگر مگر جا میشود دریا میان کاسهای کوچک؟! ندارد امت اسلام، جـز او مـادری دیگر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
زکـیّه هـستی و هـستی نماد عـفّـت هم سر است از همگان یا خدیجه نامت هم شـبـیـه فـاطــمـه اُمُّ الائــمّـه ای مــادر امـامـت از تـو بـقـا دارد و نـبـوّت هم همین که حضرت مولا شده است دامادت گـواه مـن کـه تـویی مـادر ولایـت هـم تویی که فاطمه از دامن تو فاطـمه شد بعـید نیست بـیابـی مـقـام عـصـمت هم قـیـام کـرد محـمـد به پـشت گـرمی تو قـوام یافـتـه از تـو قـیـام و نهـضت هم تو به قریش نشان دادهای که در این راه به ذوالفـقـار شبـیه است گاه ثروت هم دل از رسـول خـداوند آن چـنان بردی که رشک برده به تو واژۀ حسادت هم زنان دیگـر خـتم الـرسل کجا تو کجا؟ نـمیرسـنـد دگـرهـا به گـرد پـایت هم تو پا به پای پیـمـبر نـماز میخـواندی به دین درآمـده بـودید قـبل بـعـثت هـم از آن زمان که نبی بود، بودهای با او نه قبل بعثت و هجرت، که قبل خلقت هم چـنان به پـای پیـمبر صبـور بودی که مرید صبر تو شد صبر و استقامت هم پس از تو فاطمه مانده است و دردهای رسول رسیـده ارث به او بسـتن جـراحت هم تو رفتی و سرش آمد هرآنچه ترسیدی و ماند روی زمین آخـرین وصیت هم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
بـادۀ مهـر پیـمـبـر جـوشد از پیـمانهاش بانویی که کعبه میگردد به دور خانهاش غم نباشد، گر از او دورند زنهای قریش چار بانوی بهشتی هست چون پروانهاش روز تکـذیب تمام شهـر، شد حامی دین آفرین بر آن زن و بر غیرت مردانهاش از صدای گریۀ کوثر دل خورشید سوخت دیده زمزم گشت و جوشید اشک دانه دانهاش فقـر، میگرید برای غـربت آن بیکـفن چون کند یاد از جلال و حشمت شاهانهاش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
به پیمانی که بستی عهد کردی پای دین باشی که هم در لفظ هم معنی تو اُمُّ المومنین باشی خدا میخواست همراه پیمبر باشی و قطعاً یکی از رشتههای محکم حبل المتین باشی محمد گر امین باشد، علی روح الامین باشد و تو مضمون ناب شعر جبریل امین باشی تمام ثروت تو، تیغ مولا، خرج دین میشد که همراه علی دست نبی در آستین باشی شریک بغص و تنهایی پیغمبر شدی، باید که تو الگوی عشق حضرت اُمُّ البنین باشی بزرگی یعنی اینکه هـمسر پیغـمبر خاتم و مـادر خـانم مولا امیرالمـومنین باشی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
به سیم و زر چه حاجت بود؟! از اینها فراتر داشت پُر از خورشید بود آری نگاهی کیمیاگر داشت زنان از بیحـجابیها سر تسلـیم افکـنده ولی کنز الحیا از چادر خود تاج بر سر داشت بزرگان عرب رایک به یک دیروز پس میزد که این دوشیزه فکر خواستگاری از پیمبر داشت زمانی که همه خورشید را تکذیب میکردند خدیجه، چشمهای مصطفی را خوب باور داشت میان قوم خود شأن و مقام او فراوان بود ولیکن با پیمبر عزّتی چندین برابر داشت نـبی افـلاک را میدیـد از غـار حرا اما جهان مصطفی در چشم او تصویر بهتر داشت نماز اولش را با علی پشت پیمبر خواند شکوه این سه تن باهم هزار اللهاکبر داشت کنار مرتضی دین خدا را حفظ میکرده که مالش نسبت همشیرگی با تیغ حیدر داشت دو بازوی پیمبر بیگمان از جنس هم بودند خدیجه چون علی را داشت درواقع برادر داشت لبالب بود از قرآن و آن روزی که مادر شد به جای طفل در آغوش خود آیات کوثر داشت همینجا میشود بر پاکی دامان او پی برد فقط این زن وجودی لایق زهرای اطهر داشت علی داماد او شد کاش بود آن روز را میدید که زهرا در نبود مادر خود دیدهای تر داشت خدیجه در مسیر دین شترها داد بیمنّت زنی روی شتر اما هوای فتنه در سر داشت حسن روز جمل بیشک به یاد مادرش افتاد به یاد خاطراتی که مروری زجر آور داشت کمک میخواست پشت در صدا زد خادم خود را فدای فضه اما فاطمه ای کاش مادر داشت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
ای بـر تو سـلام آمـده از داور هستی بگـذشته در آئـین نـبی از سر هـستی الحق که خدا، هستی خود را به تو داده اسـلام ز امـوال تـو سـرمـایه گـرفـته دین در کـنف عـزّت تو سـایه گرفـته هـمّت سر تسـلـیم به دیـوار تو سـوده تو در دل سخـتی به پیـمـبر گـرویدی هر بار بـلا را به سـر دوش کـشـیدی ای قامت مردان جهان خم به سجودت ای مکّـه ز خـاک قـدمت خُـلد مخـلّـد ای عـصمت معـبود و امـید دل احـمد تا حشر خلایق که خـدا را بپـرسـتـند تنـهـا نـشدی هـمـسر و دلـدار محـمّـد در سخـتترین روز شدی یـار محمّد در پیش رویش گشت وجودت سپر سنگ آنروز که افـتـاد خـزان در چـمن تو پر زد به جنان طوطی روح از بدن تو با مرگ تو آغاز شد ای عصمت سرمد برخـیز که بر خـتم رسل فخـر زمانه خـانه شده غـمخـانه، ای بانـوی خانه بیروی تو گردون به نظر تیره چو دود است
: امتیاز
|